چرا ایرانی‌ها «جدی نمی‌گیرند»؟

چرا ایرانی‌ها «جدی نمی‌گیرند»؟

 

پایگاه خبری فرارو، در گزارشی، با مهم دانستن خصلت «جدی‌نگرفتن» در میان ایرانیان به بررسی علل آن پرداخته است. 

به گزارش ایسنا، در بخشی از این گزارش می‌خوانیم: 

جدی نگرفتن کار و وظیفه، یک بخش از زندگی ماست. بخش دیگرش جدی نگرفتن جان انسان‌هاست. برای همین ارز دارو، خرج لوازم آرایشی یا ساخت مسکن می‌شود. به همین دلیل بارها و بارها واردات آزبست سمی و سرطان‌زا ممنوع شده، ولی ثبت و سفارش‌ها همچنان ادامه دارد. 

هشدارهای آلودگی هوا هم بخشی از خبرهای روزانه‌اند. آلودگی که به اوج برسد، شهر که تعطیل شود، تازه دست بچه‌ها را می‌گیریم، سوار ماشین می‌شویم برویم مهمانی. یا به خریدهای عقب‌مانده برسیم. هر چه آمار سکته‌های قلبی بیشتر باشد، بیشتر برای تعطیلات ناگهانی برنامه می‌ریزیم. 

چند ساعت بعد از اعلام تعطیلی، مسیرهای منتهی به جاده‌های شهر پر از ماشین می‌شود. ترافیک سنگین، مسیر را چند برابر طولانی می‌کند. این موقع لایی کشیدن‌ها، سبقت‌ها و ... شروع می‌شود. پایان تعطیلات آمار کشته‌شدگان جاده‌ای اعلام می‌شود. ناراحت‌کننده است ولی زود فراموش می‌شود. آمارها مثل بسیاری خبرهای دیگر، جدی نیستند. 

«جدی نگرفتن» از چه زمانی جزء خوی و خصلت غالب ما شد؟

پاسخ به این سؤال مطالعه دقیق می‌خواهد. ولی آموزش یکی از کلیدهای این پاسخ است. مقایسه دانش‌آموزان امروز با نسل‌های قبل گواه بی‌تفاوتی و سهل‌انگاری آن‌هاست. زمان جدی گرفتن کلاس و درس و معلم به پایان رسیده است. دور، دور شوخی و زیر پا گذاشتن ارزش‌هاست. 

اگر مدرسه را عاملی تأثیرگذار در رفتار افراد بدانیم. بی‌شک آموزش و پروش در گسترش این ویژگی سهمی بسزا دارد. به نظر می‌رسد در این نظریه بی‌راه نرفته‌ایم اگر به یاد آوریم که وزیر پس از سوختن دانش‌آموزان یک مدرسه با خبرنگارها شوخی می‌کرد و عذرخواهی‌ اجباری‌اش هم با چاشنی طنز و کنایه همراه بود. 

نظامی که آموزش فرزندان ما را به عهده دارد، هنرش افزایش فشار و استرس است نه آموزش «حل مسأله». در مقاطع مختلف خصوصاً متوسطه، دانش‌آموزان با فشاری طاقت‌فرسا مواجه‌اند و بیشترشان بعد از طی این مسیر، هرگز حاضر به برگشت نیستند. 

بی‌شک سخت گرفتن بر دانش‌آموزان و تنگ کردن فضای رقابت، فایده چندانی ندارد، که اگر داشت امروز شواهد عینی آن را در جامعه می‌دیدیم. استرسی که به دانش‌آموزان تحمیل می‌شود رفته رفته الگوی ذهنی آن‌ها را به سمتی می‌کشاند که هر مسأله جدی را رنج‌آور بدانند. طوری که فرار از موقعیت‌های جدی برایشان لذت‌بخش‌ترین کار دنیاست. 

از سوی دیگر، نظام آموزشی کمیت‌گرا، نمی‌تواند شاگردانش را برای امور کیفی پرورش دهد. آموزشی که معیارش نمره، رتبه و معدل است، دانش‌آموخته‌گانش را طوری تربیت کرده که برای به دست آوردن کمیت یعنی نمره، از همه مسائل عبور کنند و به قولی «همه چیز را دور بزنند.»! 

البته در مورد خصلت «جدی نگرفتن» بین مردم ایران نظرهای دیگری هم وجود دارد. برای مثال در کتاب «طبقه متوسط جدید در ایران» چنین نوشته شده: «اعضاء طبقه متوسط جدید به قدرت‌های سیاسی و مقامات اداری در جامعه اعتمادی ندارند و با آن‌ها به صور مختلف مبارزه می‌کنند. شایع‌ترین نوع مبارزه را می‌توان مقاومت منفی، بی تفاوتی و سهل‌انگاریی و به جد نگرفتن وظایف محوله دید.» 

بررسی باقی علت‌ها در شکل‌گیری این پدیده، نیازمند فرصتی دیگر و مجالی بیشتر است