وقتی بازگشت معنی پیشرفت دهد

وقتی بازگشت معنی پیشرفت دهد

 

هرچند، میل بازگشت به عقب، فی‌حد ذاته نشانه خوبی نیست و خود به خود، نشان از نزولی بودن منحنی‌های اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی دارد، اما در شرایط موجود، چاره‌ای جز واقع‌بینی و واقعیت‌گرایی نیست.

 

به گزارش ایسنا، علیرضا خانی در یادداشت خود در روزنامه اطلاعات نوشت: به دوگونه می‌توان شرایط حاضر کشور را، در منطقه و جهان، ارزیابی کرد.

اول- ما به لحاظ منابع زیرزمینی و رو زمینی بسیار غنی هستیم. کشور در موقعیت جغرافیایی و استراتژیکی عالی قرار دارد. سرزمین چهار فصل داریم و از وسعت مطلوب برخورداریم. در دو سو، دو دریای بزرگ را در اختیار داریم؛ یک سو خلیج فارس، سوی دگر خزر. جمعیت جوان و نیروی انسانی فراوانی در اختیار داریم. پیشرفت‌های تکنولوژیکی فراوانی کرده‌ایم و آماده جهش به افق‌های دور دست و جلو زدن از دنیا و حتی مشارکت در مدیریت جهان هستیم.

دوم- فاصله ما با دنیا امروز- دنیای پیشرفته امروز- هنوز بسیار است. در همه ابعاد توسعه یافتگی هنوز با وضع مطلوب فاصله‌ای بس بعید داریم. اوضاع اقتصادی و معیشت مردمانمان بسامان نیست و اوضاع فرهنگی و اجتماعی‌مان نیز وضعی بهتر از اقتصادمان ندارد.

موضوع این نیست که در سالیان اخیر، ما هیچ ‌کاری نکرده‌ایم و هیچ راهی نرفته‌ایم. موضوع آن است که شتاب حرکت‌مان نسبت به دیگران، چه قدر بوده است. از یک سو، جهان، نایستاده است تا ما برسیم. اما از دیگر سو ما نیز نمی‌توانیم و نخواهیم توانست به حد و اندازه فعلی قانع باشیم. در شتاب بی‌توقف و حرکت بی‌شکیبای جهان، چنانچه آهسته‌تر از حداقل سرعت مجاز برانیم، زیر چرخ بی‌رحم و شتابدار جهانی شدن خرد خواهیم شد.

شکاف میان شتاب ما و جهان، به قدری عمیق است که پرکردن آن، در همه عرصه‌ها، خود به جهادی اکبر نیازمند است. وقتی این شکاف پر شد، آن‌گاه می‌توان با دنیا- دنیای امروز- رقابت کرد و مسابقه داد. وگرنه، در زمانی که هم فاصله بسیار باشد و هم سرعت کم، امکانی برای رقابت نیست.

نخستین کاری که دولت جدید باید انجام دهد، بی‌گمان تلاش بی‌توقف برای رسیدن به نقطه‌ای است که از آن بتوان مسابقه را تازه آغاز کرد. این کار چنان سترگ است که شاید دولت، در دوره زعامتش، به انجام کاری بیش از آن نتواند دست یابد، اما اگر به همین هدف دست یابد، جهادی بزرگ کرده است.

مثلاً در حوزه اقتصاد، نرخ تورم باید بین یک تا دو درصد باشد، تا با دنیای امروز، بشود رقابت کرد، اما اکنون در کشور ما این نرخ 35 درصد است. نرخ بیکاری باید زیر 5 درصد باشد، اما بالای 15 درصد است و نرخ رشد اقتصادی که باید، همچون کشورهای در حال توسعه مانند چین و هند، به مرز2 رقمی برسد، درحد و اندازه صفر یا منفی است،

همین موضوع را تعمیم دهید به تولید وکیفیت تولید و مزیت تولید و به صرفه‌شدن تولید و صادرات و برنامه‌ریزی برای صادرات و مزیت یافتن صادرات و...

در حوزه فرهنگ، اگرنیک و صادقانه بنگریم، تیراژ کتاب به800 جلد و حتی 500 جلد رسیده است، متوسط سرانه مطالعه چند دقیقه در روز بیشتر نیست، افت تحصیلی زیاد شده و استانداردهای علمی و آموزش پایین آمده است.هنوز 10 میلیون بی‌سواد داریم...

این‌ها، لامحاله شکاف‌هایی است که بین ما و جهان، یا بین «آنچه هستیم» و «آنچه باید باشیم» به وجود آمده که نه می‌شود کتمان کرد- که دولت پیشین سعی در آن داشت- و نه اساساً اگر بشود کتمان کرد، مشکلی حل می‌شود، بلکه برعکس در نبود اطلا‌ع رسانی و شفافیت، انباشته و انباشته‌تر می‌شود و روزی سر از زیر برف پنهان‌کاری در می‌آورد...

در حوزه اجتماع، لازم نیست چیزی بنویسیم. خوانندگان، اخبار صفحات اجتماعی و حوادث روزنامه‌ها را که بخوانند، بهترین گواهی است که می‌شود داد از وضع و موقعیتی که – به رغم شعارها- داریم؛ از انواع بزهکاری و خیانت و جفا و جنایت... دولت کنونی، اگر در عرصه‌های مختلف، هیچ‌کاری تازه‌ای نکند، اما همه تلاشش را با همه جهد و همت و پشتکار به کار گیرد که در برخی شاخص‌ها، به جایگاه گذشته برگردیم بزرگترین خدمت را کرده است. مثلاً در دهه 70 ما به رشد اقتصادی 5 تا 6 درصد رسیده بودیم، نرخ تورم در مرز 10 درصد بود و نرخ بیکاری نیز در همین حدود.شاخص‌های ناهنجاری‌ها، نیز، در مجموع بسیار پایین‌تر از آمارهای فعلی بود و شاخص‌های فرهنگی نیز، بدون شک در جایگاه و رتبه بهتری قرار داشت.

هرچند، میل بازگشت به عقب، فی‌حد ذاته نشانه خوبی نیست و خود به خود، نشان از نزولی بودن منحنی‌های اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی دارد، اما در شرایط موجود، چاره‌ای جز واقع‌بینی و واقعیت‌گرایی نیست. اگر نخواهیم خودمان را فریب دهیم، باید اذعان کنیم که سالیانی، برای افزایش روحیه، شعارهایی بس بزرگ در شکافتن سقف فلک و مدیریت بر جهان داده‌ایم، که به خاطر تکرار و اصرار، خودمان نیز تا حدودی باور کرده‌ایم و در این خودباوری، چشم بر حقایقی آشکار و بعضاً تکاندهنده بسته‌ایم و اینک، موعد آن است که چشم به واقعیت‌ها بگشاییم و از همان جایی که هستیم آغاز کنیم...